مدرن مدیا

این مجموعه داستان زندگی یامان است؛ پسری باهوش، خوش چهره و ساده از بچه محله‌های پایین‌شهر استانبول به نام توزودره است. او روز تولد برادرش کنان ناخواسته به اجبار برادرش ماشین مدل بالایی را می‌دزدد و بعد با او تصادف می‌کند. برادرش چون سابقه داشته‌است به یک سال حبس محکوم می‌شود اما یامان به خاطر کمک وکیلی به اسم سلیم که کارش رسیدگی به نوجوان‌های بی‌گناه و کمک کردن به آنها است نجات پیدا می‌کند. بعد از آن سلیم، یامان را برای کار به خانه‌اش دعوت میکند اما...

ملیکه که به خاطر دخترش 20 سال در زندان زنده مانده بود، وقتی آزاد شد در میان یک دروغ بزرگ افتاد. تمام بی عدالتی ها و بدی هایی که در حق او انجام شده در مواجهه با ملیک آشکار می شود.

نمونه های تزریق شده متعلق به انگین آکارچالی، صاحب هتلی است که در آن کار می کند و این آخرین شانس پدر شدن مرد جوانی است که تحت درمان سرطان قرار گرفته است.

سوریا، یک خواننده جوان و زیبا اما از نظر مالی در تنگنا قرار دارد، فاروک بوران، پسر ارشد خانواده بوران، که ریشه های عمیقی در بورسا، یک شهر تاریخی مهم در ترکیه دارد، خواستگاری می کند. خانواده بوران یکی از برجسته ترین و موفق ترین خانواده های بورسا در صنعت حمل و نقل است. مادر فاروک، مادر خانواده، از فاروک می خواهد که با ایپک، دختر یکی از دوستان خانواده ازدواج کند و درگیری اراده ها بین آن دو رخ می دهد. بسیاری از رازهای خانوادگی آشکار می شوند. در فصل دوم، خانواده بوران خانه، میراث خود را از دست می دهند و با مشکلات پذیرش سبک زندگی متواضعانه خود مواجه می شوند. در فصل سوم آنها قرار است با آدم روبرو شوند و آنچه مال آنهاست را پس بگیرند.

هلیل ابراهیم (دنیز کان آکتاش) که در کودکی پدرش را به خاطر خونخواهی از دست داده و به استانبول تبعید شده بود، 20 سال بعد به عنوان یک جوان خوش تیپ و قوی به زادگاهش در منطقه دریای سیاه باز می گردد. در اینجا او با دختری که دوستش دارد، یاسمین (بیران داملا یلماز) ازدواج می کند و زندگی جدید خود را پایه گذاری می کند. اما اتفاقی که افتاد این اجازه را نمی دهد. زندگی هلیل ابراهیم که در سفر انتقام جویی است، با ظاهر شدن زینپ (میرای دانر)، یکی از لتوها، به کلی تغییر می کند.

مارسلی (بوراک دنیز) یک سرباز بازنشسته است که صاحب کتابفروشی شده است. برای مارسلی، پس از تیراندازی دخترش، زندگی به شدت تغییر کرد. یک روز ماهور زیبا (آلینا بوز) وارد کتابفروشی مرسلی می شود و در همان روز بی اختیار درگیر ماجرایی می شود.

داستان عشق زینب دختر ثروتمندترین خانواده شهری که در آن زندگی می کند و هلیل است که به دنبال انتقام از خانواده زینب به خاطر خانواده از دست رفته اش است. زینب که دختری باهوش، تحصیلکرده و سرپرست خانواده است برای همه مردم روستا نمونه است. اما یک جنبه ناشناخته از زینب وجود دارد و آن این است که او روحیه جنگجویی دارد. از سوی دیگر هلیل جوانی است که در سنین جوانی پدر و مادرش را از دست داده و سال ها با غم و اندوه و نفرت از دست دادن خانواده در کنار عمه اش بزرگ شده است. راه های هلیل که در جوانی وارد زندگی سختی شد و با سختی ها دست از مبارزه برنداشت و زینب که یک مبارز واقعی زیر چهره یک شاهزاده خانم است، تلاقی می کند. درد، تصمیمات سخت، ناشناخته‌ها و ناممکن‌های تجربه شده در داستان عشق هلیل که برای خانواده‌اش زندگی می‌کند و زینب که علی‌رغم خانواده‌اش زندگی می‌کند، این دو جوان را در مسیری غیرقابل بازگشت قرار می‌دهد. زینب و هلیل، دو انسان متفاوت از دنیاهای کاملاً متفاوت، ناخودآگاه در گرداب عشق گرفتار شده‌اند و هر چقدر هم که از هم فرار کنند، راه‌هایشان همیشه تلاقی می‌کند.